بی قراری اربعین
نوای کاروانت را شنیدم دوباره سوی تو با سر دویدم تمام عمر جا ماندم ولی کاشبه تو امسال دیگر میرسیدمکبوتر میشوم تا آستانت پرستویم به شوق آسمانت سفر کردم من از دلبستگیهاکه باشم خاک راه کاروانتدوباره اشک و روضه، شور و هیأتهوای پر زدن، شوق زیارتاگر تا کربلا رفتی دل منمشو راضی به کمتر از شهادتنگاهی کن به چشم بیقرارمکه بارانیتر از ابر بهارمفقط یک آرزو در سینه ماندههوای دیدن ششگوشه دارمچه بارانی دو چشم آسمان استچه طوفانی دل این کاروان استکنار قبر سالار شهیدانهمه جمعند و زینب روضهخوان استدلِ خون، حالِ خسته، اشکِ جاریغریبی، بیپناهی، بیقراریاسارت، آهِ غربت، روی نیلیچهل روز و هزاران یادگاریشبیه آتش است این اشک خاموشکه میبارد ز چشمان عزاپوشرباب است این که با لالایی خودکنار خیمهها رفتهست از هوشنگاه ابریاش دارد زمینهشده دلتنگ مهتاب مدینهپس از یک اربعین، سر باز کردهکنار علقمه بغض سکینهنوای ناله و غمها رقیهگرفته کاروان دم: یا رقیهرسیده اربعین بیقراریهمه برگشتهاند اما رقیه…